به مناسبت هفتهی معلم
بسماللهالرّحمنالرّحیم (۱)
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّةالله فى الارضین.
خیلى خوشآمدید عزیزان من؛ امیدوارم که انشاءالله روز معلّم و یادبودهاى گرامى این روز براى همهى شما فرزندان عزیزم، برادران و خواهران عزیزم مایهى شادکامى و سعادت و افتخار ابدى باشد.
اوّلاً بعد از تبریک این روز، یاد شهداى شما را باید گرامى بداریم؛ چه شهداى معلّم که حدود چهارهزار معلّم شهید شدند و رقم کوچکى نیست، و چه شهداى دانشآموز که بیش از ۳۶ هزار دانشآموز ما در طول دفاع مقدّس به شهادت رسیدند. اگر نَفَس گرم معلّم نبود، معلوم نبود که دانشآموز در همهى شرایط، راهى جبهه بشود؛ این افتخار هم برمیگردد به معلّمین.
بعد از این، نوبت این است که من از شما -جامعهى معلّمى کشور- سپاسگزارى کنم؛ چون جامعهى معلّمین یک جامعهاى است که یک کار دشوار را با بازده مادّى اندک بر عهده گرفته. معلّم رنج مواجههى تربیتى با جوان و نوجوان را بر دوش دارد؛ این کار کوچکى نیست؛ سخت است. مسئولیّت سنگینى هم دارد؛ همه هم از معلّم توقّع دارند و دلشان میخواهد که این نونهالشان، جوانشان، کودکشان وقتى رفت مدرسه، با تربیت معلّم، مثل دستهى گل در داخل خانواده بدرخشد؛ انسان اینجور دلش میخواهد؛ همه توقّع دارند از معلّم. درعینحال شما درآمد یک معلّم را مقایسه کنید با درآمد فلان سرمایهدار، فلان پولدار، فلان بچّهتاجر؛ خب این را معلّم میبیند، میداند؛ اینهایى که وارد وادى معلّمى میشوند شاید خیلىشان -حالا نگوییم همهشان؛ بسیارى از اینها- میتوانستند یک جادّهى دیگرى را در پیش بگیرند و یک منبع درآمد بالاتر و بیشترى براى خودشان فراهم کنند؛ [امّا] نکردند. بخشى از انگیزههاى معلّمى عشق است؛ محبّت است، احساس مسئولیّت است. آیندهسازى میکنند با قناعت، رنج تربیت جوان و نوجوان را بر عهده میگیرند با نجابت، با صبر و سکون. نمیخواهم یک حکم کلّى بکنم؛ بالاخره در هر جامعهاى، در هر لباسى ممکن است تعدادى هم باشند که مطلوب نباشند، لکن سیاق کلّى جامعهى معلّمین این است که عرض میکنم. ما خودمان زیر دست این معلّمها درس خواندیم، حرف شنفتیم، یاد گرفتیم؛ میدانیم معلّم چهجورى است.
خب، یک خصوصیّت معلّمى که [اگر] شما معلّمان عزیز و نومعلّمان و جامعهى معلّمین به آن توجّه کنند خوب است، این است که در این کارى که با این خصوصیّات عرض کردیم -رنج زیاد و بازده مادّى کم- امکان اخلاص هست؛ [این] خیلى مهم است. نجات انسان در زندگى ابدى بهوسیلهى اخلاص است؛ براى خدا، براى حقیقت کار کردن، مخلصانه کار کردن مایهى نجات است؛ این در خیلى از جاها پیدا نمیشود. خیلى از کارها را انسان خیال میکند براى خدا انجام داده، بعد یک خرده که خودش با انصاف دقّت میکند، میبیند داخلش قاطى دارد. وَ اَستَغفِرُکَ مِمّا اَرَدتُ بِه وَجهَکَ فَخالَطَنى ما لَیسَ لَک؛(۲) این دعا یکى از دعاهاى بین نافلهى صبح و فریضهى صبح است که میگوید خدایا من استغفار میکنم از آن عملى که خواستم براى تو آن را انجام بدهم امّا در بین آن «فَخالَطَنى ما لَیسَ لَک»، یک انگیزه و نیّت غیرخدایى وارد شد؛ خیلى از کارهاى ما اینجورى است. بنده خودم را عرض میکنم. آنجایى که انسان امکان دارد اخلاص بورزد غنیمت است؛ یکى از آنجاها معلّمى است. میتوانید بااخلاص کار کنید؛ و اگر بااخلاص کار کردید، کارتان برکت پیدا خواهد کرد.
نمونهى روشن و حىّوحاضر آن شهید مطهّرى است. آیتالله مطهّرى بااخلاص حرکت میکرد، کارش براى خدا بود؛ ما از نزدیک با ایشان معاشر بودیم، کارش را میدیدیم؛ نیّتش را میفهمیدیم. آدمى بود زمانشناس، نیازشناس؛ نیازها را میدانست، میفهمید و مىنشست براى خدا، براى پُر کردن خلأ این نیازها، بااخلاص کار میکرد و فکر میکرد و میگفت و مینوشت و تلاش میکرد و برخورد میکرد. نتیجهى اخلاص او این شده است که کارهاى او ماندگار است؛ دهها سال است شهید شده امّا کتابهاى او را به قول سعدى «چون کاغذ زر میبرند»؛(۳) کسانى که اهل فکرند، اهل فهمیدنند، دنبال فهمیدنند، دنبال کتابهاى شهید مطهّرى میدوند. این اخلاص است.
وقتى شما بااخلاص کار میکنید، هرکدام از این نوجوانها و جوانهایى که زیرِ دست شما هستند، میتوانند آیندهاى براى این کشور بسازند که این آینده مایهى سعادت جاودانهى شما بشود که معلّم او هستید؛ ولو کسى شما را نشناسد. معلّمهاى امام بزرگوار را -آنهایى که در بچّگى او را درس دادند- کسى نمىشناسد امّا آثار امام در نامهى عمل آنها هم نوشته میشود که این مرد را اینجورى تربیت کردند، اینجورى بار آوردند.
خب، گفتیم اخلاص؛ این خطاب به شما بود؛ [امّا] معنایش این نیست که حالا چون جامعهى معلّمى اخلاص دارد و قناعت دارد، پس مسئولان کشور از مسائل مادّى معلّمان غافل بمانند؛ نه، بارها گفتیم، بارهاى دیگر هم خواهیم گفت؛ مسئولان باید بدانند هر هزینهاى که در آموزشوپرورش میکنند هزینهى سرمایهاى است، هزینهى محض نیست؛ پولى که آنجا خرج میشود، در واقع، سرمایهگذارى دارد میشود؛ به این چشم به آموزشوپرورش نگاه کنند، به این چشم بودجهگذارى کنند، به این چشم امکانات معیشتى فراهم کنند. بعضى از بدخواهان هم هستند که از مشکلاتِ معیشتىِ جامعهى معلّمین، سوءاستفاده میکنند؛ بنده شنیدهام بعضى حتّى در داخل خود آموزشوپرورش این سوءاستفادهها را میکنند؛ وضعِ معیشتىِ داراى کمبودِ جامعهى معلّمى، موجب میشود کسانى سوءاستفاده کنند. تا امروز، به توفیق الهى، جامعهى معلّم خودش را سالم و پاکیزه نگه داشته، لکن بعضىها دارند کار میکنند و تلاش میکنند که از این حرکتهاى ناسالم به وجود بیاورند.
خب، حالا موضوع اصلى را مطرح کنیم. عزیزان من! شما یک نسلى را میخواهید تربیت کنید؛ کشور شما و آیندهى شما به چگونه نسلى نیاز دارد؟ این مهم است. اینجور هم نیست که ما در یک میدان خالى بخواهیم کار کنیم؛ نخیر. فرض کنید که یکوقت یک نفر جودوکار یا کونگفوکار در میدان خالى مدام بنا میکند حرکات جودوکارى انجام دادن، کسى هم در مقابلش نیست، خب راحت است؛ یا [کسى] در میدان خالى شمشیربازى میکند و ضربه میزند، کسى هم در مقابلش نیست؛ امّا گاهى در مقابل شما یک حریفى وجود دارد، ضربهى شما را خنثى میکند، مانع وارد آمدن ضربه به خودش میشود و متقابلاً ضربه میزند؛ ما امروز با یکچنین حریفى مواجهیم. حریف کیست؟ نظام سلطهى بینالمللى. حالا بعضىها ممکن است تعجّب کنند که [مگر] آموزشوپرورش ما با نظام سلطهى بینالمللى مواجه است؛ بله. نظام سلطهى بینالمللى که امروز مظهرش حکومت آمریکا است، سرمایهدارهاى بزرگ صهیونیستاند و بعضى از دولتهاى مستکبر دیگر؛ اینها نمایندگان و نمادهاى نظام سلطهى بینالمللى هستند. من مفصّل این نظام سلطه را در صحبتهاى عمومى مطرح کردهام و معنا کردهام که نظام سلطهى بینالمللى یعنى چه. این نظام سلطهى بینالمللى براى ملّتها -نه فقط ملّت ما، [بلکه] براى هر ملّتى که بتواند- برنامه دارد؛ او هم میخواهد نسلى که آیندهى این کشور را و این کشورها را میسازد، با یک قوارهاى و با یک شاکلهاى تربیت بشود که براى او مفید باشد؛ نسلى در کشورها تربیت بشود که فکر او را داشته باشد، فرهنگ او را داشته باشد، نگاه و سلیقهى او را به مسائل جهانى داشته باشد. این نسل تربیت میشود، البتّه باسواد هم میشود، محقّق هم میشود، سیاستمدار هم میشود و در کشورهاى مختلف [جزو] مسئولان کشور هم میشوند. خب براى یک مجموعهى استعمارگر چهچیزى بهتر از اینکه مسئولان یک کشور، صاحبنظران یک کشور و صاحبان رأى در یک کشور، مثل آنها فکر کنند و مثل آنها عمل بکنند؟ کار را براى آنها آسان میکند دیگر. این برنامهى استعمارىِ فرهنگى است. البتّه مال امروز هم نیست؛ شاید دهها سال است که این برنامه دارد انجام میگیرد.
متفکّرین سیاست غربى بارها گفتهاند بهجاى اینکه ما مثل دوران استعمار قرن نوزدهمى برویم کشورگشایى کنیم و حاکم نظامى بگذاریم و پول خرج کنیم و اسلحه بفرستیم و جنگ و جدال راه بیندازیم، بهتر از آن و آسانتر از آن و کمهزینهتر از آن این است که نخبگان و زبدگان آنها را بیاوریم فکر خودمان را به آنها تزریق کنیم، آنها را بفرستیم به کشورشان، آنها میشوند سربازهاى بىجیره و مواجب ما؛ همانى که او میخواهد، این عمل میکند. شما امروز چنین دولتهایى سراغ ندارید؟ در منطقهى ما از این دولتها کمند؟ [که] همان حرفى را میزند که آمریکا میخواهد بزند، همان کارى را میکند که او میخواهد بکند؛ خرجش را هم متحمّل میشود، هزینهاش را هم متحمّل میشود، [امّا] براى او کار میکند. نه فقط از او امتیاز نمیگیرد و پول نمیگیرد، بلکه پول هم خرج میکند؛ امتیازش فقط این است که استکبار مانع سقوط او به دست عوامل مخالف میشود و او را نگه میدارد. یک برنامهى اینجورى دارند براى نسل ما؛ براى همین دانشآموزى که زیر دست شما است همین برنامه را دارند. حالا چقدر بتوانند یا نتوانند بحث دیگرى است، امّا این برنامه هست. فکر خودشان را ترویج میکنند، فرهنگ خودشان را ترویج میکنند، زبان خودشان را ترویج میکنند.
من همینجا این حرفى را که گاهى هم گفتهام به مسئولین آموزشوپرورش [تکرار میکنم]؛ شاید به مسئولین محترم فعلى نگفته باشم امّا قبلها مکرّر گفتهام؛ این اصرار بر ترویج زبان انگلیسى در کشور ما یک کار ناسالم است. بله، زبان خارجى را باید بلد بود امّا زبان خارجى که فقط انگلیسى نیست، زبان علم که فقط انگلیسى نیست. چرا زبانهاى دیگر را در مدارس بهعنوان درس زبان معیّن نمیکنند؟ چه اصرارى است؟ این میراث دوران طاغوت است، این میراث دوران پهلوى است. [مثلاً] زبان اسپانیولى؛ امروز کسانى که به زبان اسپانیولى حرف میزنند کمتر از کسانى نیستند که به زبان انگلیسى حرف میزنند؛ در کشورهاى مختلف، در آمریکاى لاتین یا در آفریقا کسان زیادى هستند. مثلاً میگویم؛ بنده حالا مروّج [زبان] اسپانیا نیستم که بخواهم براى آنها کار بکنم، امّا مثال دارم میزنم. چرا زبان فرانسه یا زبان آلمانى تعلیم داده نمیشود؟ زبانهاى کشورهاى پیشرفتهى شرقى هم زبان بیگانه است، اینها هم زبان علم است. آقا جان! در کشورهاى دیگر به این مسئله توجّه میکنند و جلوى نفوذ و دخالت و توسعهى زبان بیگانه را میگیرند؛ ما حالا از پاپ کاتولیکتر شدهایم! آمدهایم میدان را باز کردهایم و علاوه بر اینکه این زبان را کردهایم زبانِ خارجىِ انحصارىِ مدارسمان، مدام داریم مىآوریمش [در مقاطع] پایین؛ در دبستانها و در مهدِکودکها! چرا؟ ما که میخواهیم زبان فارسى را ترویج کنیم، باید یک عالَم خرج کنیم و زحمت بکشیم. [وقتى] کرسى زبان را در یکجا تعطیل میکنند، باید تماسهاى دیپلماتیک بگیریم که چرا کرسى زبان را تعطیل کردید. نمیگذارند، اجازهى دانشجو گرفتن نمیدهند، امتیاز نمیدهند، براى اینکه زبان فارسى را یکجا میخواهیم ترویج کنیم؛ آنوقت ما بیاییم زبان آنها را خودمان با پول خودمان، با خرج خودمان، با مشکلات خودمان ترویج کنیم. این عقلائى است؟ من نمیفهمم! این را داخل پرانتز گفتم، براى اینکه همه بدانند، توجّه کنند. [البتّه] نمیگویم که فردا برویم زبان انگلیسى را در مدارس تعطیل کنیم؛ نه، حرف من این نیست؛ حرف این است که بدانیم چهکار داریم میکنیم؛ بدانیم طرف میخواهد چگونه نسلى در این کشور پرورش بیابد، و با چه خصوصیّاتى.
خب، این حالا آن نسلى [است] که سلطهى بینالمللى -نظام سلطه- میخواهد. ما چه؟ ما چگونه نسلى میخواهیم؟ این سوگندنامه خیلى خوب بود؛ این سوگندنامه را من، قبل از اینکه بیایم اینجا، آنطرف آوردند و نگاه کردم؛ حالا هم با دقّت گوش کردم. ضمناً بدانید: سوگند که خوردید، بر شما لازم شد؛ سوگندِ با نیّت که انسان میخورد، این دیگر واجبالاجرا است، باید بر طبقش عمل کنید؛ سوگند خوب بود، سوگندنامه خوب بود.
ما اوّلچیزى که لازم است براى دانشآموز خودمان در نظر بگیریم، این است که در او هویّت مستقلّ ملّى و دینى به وجود بیاوریم؛ این اوّلین چیز؛ هویّت مستقل و با عزّت. جوانمان را جورى بار بیاوریم که دنبال سیاست مستقل باشد، دنبال اقتصاد مستقل باشد، دنبال فرهنگ مستقل باشد؛ وابستگى، رُکون(۴) به دیگران، اعتماد به دیگران و تکیهى به دیگران در وجود او بهعنوان یک روحیه رشد نکند. ما از این جهت دچار آسیبیم؛ این را به شما عرض بکنم! شما مىبینید یک کلمهى فرنگى که وارد کشور میشود، فوراً بزرگ و کوچک و عمامهاى و غیرعمامهاى و مانند اینها، همه این کلمه را بهکار میبرند. خب چرا آقا جان؟ چرا ما اینقدر مشتاقیم و تشنهایم که تعبیرات فرنگى بهکار ببریم؟ چرا؟ این همان حالتى است که به ارث براى ما گذاشتهاند. این همان حالت دوران طاغوت است که دوران جوانى خود ما است. بنده یادم است؛ من خودم هم آن وقتىکه جوان بودم، کأنّه مسابقه گذاشته بودیم که از این تعبیرات فرنگى استفاده کنیم. هرکه از این تعبیرات بیشتر استفاده میکرد، نشاندهندهى این بود که روشنفکرتر است و آگاهتر است و مانند اینها. این غلط است. هویّت مستقل، اوّلین چیزى است که ما بایستى در جوان خودمان، در نوجوان خودمان رشد بدهیم و پرورش بدهیم. بعد آنوقت اقتصاد مقاومتى معنا پیدا میکند. اینجور نیست که بعد ما براى اینکه بخواهیم اقتصاد مقاومتى انجام بگیرد، مسئولین بالاى دولتى بیایند بنشینند صد جلسه پشتسرهم تشکیل بدهند و مرتّب آئیننامه، مرتّب بخشنامه، مرتّب فلان؛ آخرش هم حالا به آن صورتى که کامل است انجام نگیرد. الان خب دارند تلاش میکنند که این اقتصاد مقاومتى تحقّق پیدا کند. وقتى روحیه، روحیهى استقلال و مقاومت و ایستادگىِ در مقابل دیگران نیست، خب سخت است دیگر. وقتى عادت میکنیم که یک ذخیرهاى را -که در خانهها معمولاً خانوادههاى عاقل و بافکر ذخیرههایى نگه میدارند براى خودشان؛ ما هم یک ذخیرهى خداداد داریم و آن نفت است- مرتّب دربیاوریم و بفروشیم، مرتّب دربیاوریم و بفروشیم، بدون ارزش افزوده؛ یکوقت این را تبدیلش میکنیم به یک چیزى که داراى ارزش افزوده است، خیلى خب، قابل قبول است، امّا نخیر، بدون هیچ ارزش افزودهاى، همین [فقط] درمىآوریم و میفروشیم. بعضى از این رؤساى کشورها که آمدهاند پیش ما، گله کردهاند که ما تراز تجارىمان با شما همسان نیست، شما به ما بیشتر میفروشید و کمتر میخرید، بنده مکرّر به چندین نفر از اینها گفتهام که آنچه شما میخرید، عمدهاش نفت است؛ نفت یعنى پول، نفت یعنى طلا؛ ما ارزش افزودهاى از نفت بهدست نمىآوریم؛ ثروتمان را از زیر خاک درمىآوریم و میدهیم به شما. این را نمیشود در حساب تراز تجارى قرار داد. اینها مهم است. هویّت مستقل وقتى بود، از اینجور زندگى کردن انسان دور میشود؛ آنوقت اقتصاد مقاومتى معنا پیدا میکند، اقتصاد بدون نفت معنا پیدا میکند، فرهنگ مستقل معنا پیدا میکند.
ما باید شاخصهاى ممتاز و برجسته را در دانشآموزمان زنده کنیم؛ بله، در همین سوگندنامه هم بود که فطرت خداداد او را فعّال کنیم؛ بله، درست است؛ در همهى من و شما، خداى متعال یک مایهاى قرار داده که این مایه قابل رشد پیدا کردن است و میشود از آن استفاده کرد. این را در این بچّه فعّال کنید، رشد بدهید.
این شاخصها اینها است؛ حالا عمدهاش مفاهیم جریانساز، در او مفاهیم جریانساز و عملساز را تولید کنیم و به راه بیندازیم و زنده کنیم؛ ایمان؛ اندیشهورزى، یاد بگیرد فکر کند؛ مشارکت اجتماعى، دورى از انزواهاى اجتماعى نامطلوب؛ تکافل(۵) اجتماعى که یک معناى خیلى والاى اسلامى دارد.
اصلاح الگوى مصرف؛ این حقیر، بارها راجع به اصلاح الگوى مصرف صحبت کردهام -در سخنرانىهاى اوّل سال، با مسئولین، در جلسات خصوصى، در جلسات عمومى- امّا الگوى مصرف ما هنوز اصلاح نشده؛ ما بد مصرف میکنیم. همین مسئلهى جنس خارجى که من چند روز قبل(۶) اینجا در حسینیّه، با جمعى در میان گذاشتم، از همین قبیل است. این قاچاقهاى دهها و صدها میلیاردىِ وسایل لوکس، از همین قبیل است. این بچّهبازىهاى داخل خیابانها -که بچّهپولدارهاى نوکیسه، با آن خودروهاى کذائى مىآیند دائم راه میروند، دائماً رژه میروند، دائماً پُز میدهند- بهخاطر همین چیزها است؛ اصلاح الگوى مصرف. این را باید از کودکى به این جوان و نوجوان یاد داد.
تحمّل مخالف؛ بله، تا یک کسى یک مختصر تنهاى زد به ما، ما برگردیم با مشت به سینهاش بکوبیم؛ این عدم تحمّل است. اسلام این را از ما نمیخواهد؛ اسلام عکس این را از ما میخواهد؛ رُحَمآءُ بَینَهُم.(۷)
ادب؛ مؤدّب بودن. حالا خیلى از شما قاعدتاً با فضاى مجازى آشنایید؛ واقعاً در فضاى مجازى ادب رعایت میشود؟ حیا رعایت میشود؟ خب نمیشود دیگر؛ یا در بخش مهمّى [رعایت] نمیشود. اینها را باید رشد داد در نوجوان و جوان.
تدیّن؛ اشرافى بار نیامدن؛ زندگى اشرافى را بر اینها تزریق نکردن. البتّه حالا اگر بخواهم من اینجا فهرست کنم و بنویسم و بخوانم، یک چند صفحه میشود؛ یکمقدارىاش اینها است.
اینها را شما باید انجام بدهید؛ این کار شما است، این کار مقدّس شما است. شما هستید که این نسل را اینجورى پرورش میدهید و فرهنگسازى میکنید. اگرچنانچه توانستید این مفاهیم جریانساز را در ذهن دانشآموزتان رسوخ بدهید، خدمت بزرگى به آیندهى کشورتان کردهاید. معلّم خوشبختانه اینجورى است؛ چون تعلیم میدهد، چون یاد میدهد، یک تسلّط روحى و فرهنگى بهطور طبیعى بر دانشآموز دارد -حالا آن دانشآموزهاى بداخلاق را که در بعضى از کلاسها هستند کار نداریم امّا بهطور عموم اینجورى است؛ در حوزههاى علمیّه که متعلّم و طلبه در مقابل استاد مثل عبد خاضع است؛ حالا در فرهنگ جدید اینجورى نیست لکن بالاخره یک تسلّطى معلّم دارد بر شاگرد- میتوانید از آن استفاده کنید.
خب، دستگاههاى مختلف نقش دارند؛ میتوانند در این زمینه این فضا را در آموزشوپرورش بهوجود بیاورند که معلّم بتواند کارش را آسان انجام بدهد و وفادار بماند به همین مضمون این سوگندنامه و این مطالبى که ما عرض کردیم.
یکى، معاونت پرورشى است که سفارش شد و خوشبختانه راهاندازى کردند و معاونت پرورشى را فعّال کردند، لکن کافى نیست؛ معاونت پرورشى وظیفهى سنگینترى بر عهده دارد. فعّالیّت پرتلاش، هدفمند، هوشمند و سالم؛ هم سالم از لحاظ اعتقادى، هم سالم از لحاظ سیاسى، هم سالم از لحاظ اخلاقى؛ اینها جزو مسئولیّتهاى معاونت پرورشى است؛ باید اینها را رعایت کنید. اگرچنانچه نسبت به هرکدام از اینها -چه استقامت در درست حرکتکردنِ دینى، چه اخلاقى و چه سیاسى- خطایى در آنجا سربزند، این ضربهزدن به آموزشوپرورش و ضربهزدن به این نسل است.
یکى از مسئولین در این زمینه صداوسیما است؛ صداوسیما خیلى نقش میتواند ایفا کند. من سال گذشته هم گفتم،(۸) عمل نشده، آنچنانکه باید عمل نشده؛ صداوسیما باید یک سرفصل کارى مخصوص آموزشوپرورش داشته باشد؛ آدمهاى با فکر، بنشینند برنامهریزى کنند. چند روز پیش -شاید هفتهى پیش- جمعى از نوجوانها و جوانهاى دانشآموز اینجا در حسینیّه بودند و برایشان بنده صحبت کردم.(۹) یکىشان یک نامهاى به من داد، دیدم حرف حسابى میزند؛ نوشته بود که در صداوسیما براى کودکان برنامه هست، براى بزرگها برنامه هست، براى ما جوانهاى دبیرستانى برنامه نیست. دیدم راست میگوید، حرف درستى است. کدام برنامه را براى این جوان فراهم کردید که بتواند از آن استفادهى روحى، استفادهى فکرى، استفادهى دینى، استفادهى علمى کند. البتّه برنامههاى علمى در بعضى از شبکهها هست، اینها برنامه نیست؛ برنامهسازى باید بشود؛ هنرمندانه کار باید بشود. این هم یک دستگاه که دستگاه موظّفى است.
یکى وزارت ارتباطات [است]. این فضاى مجازى امروز از فضاى حقیقىِ زندگى ما چند برابر بزرگتر شده؛ بعضىها اصلاً در فضاى مجازى تنفّس میکنند؛ اصلاً آنجا تنفّس میکنند، زندگىشان در فضاى مجازى است. جوانان هم سروکار دارند با فضاى مجازى، با انواعواقسام چیزها و کارها، با برنامههاى علمىاش، با اینترنتش، با شبکههاى اجتماعىاش، با مبادلات و امثال اینها سروکار دارند؛ خب، اینجا لغزشگاه است. هیچکس نمیگوید آقا جادّه نکش. اگر شما در یک منطقهاى جادّهاى لازم دارید، خیلى خب، جادّه بکش، جادّهى اتوبان هم بکش امّا مواظب باش! آنجایى که ریزش کوه محتمل است، آنجا محاسبهى لازم را بکنید. ما به دستگاههاى ارتباطى خودمان، به مجموعهى وزارت ارتباطات و شوراى عالى مجازى -که بنده از آن هم گله دارم- سفارشمان این است. ما نمیگوییم این راه را ببندید؛ نه، اینکه بىعقلى است. یک کسانى نشستهاند، فکر کردهاند، یک راهى باز کردهاند بهعنوان این فضاى مجازى و به قول خودشان سایبرى؛ خیلى خب، از این استفاده کنید منتها استفادهى درست بکنید؛ دیگران دارند استفادهى درست میکنند؛ بعضى از کشورها طبق فرهنگ خودشان این دستگاهها را قبضه کردهاند. ما چرا نمیکنیم؟ چرا حواسمان نیست؟ چرا رها میکنیم این فضاى غیرقابل کنترل و غیرمنضبط را؟ مسئولند، یکى از مسئولین هم همینها هستند؛ دستگاه وزارت ارتباطات است.
باید همهى اینها کمک کنند به آموزشوپرورش؛ آموزشوپرورش بهتنهایى نمیتواند همهى کارها را انجام بدهد؛ اینها باید کمک کنند. اینکه من بارها گفتهام دستگاهها بایستى کمک کنند به آموزشوپرورش، خب، کمکها اینها است؛ همهاش ذهنشان به کمکهاى مالى و مادّى و پولى نرود؛ کمکها اینها است؛ باید همه همکارى بکنند تا آموزش پرورش بتواند واقعاً سرپا بِایستد و کار خودش را انجام بدهد.
یکى از کارهایى که باید در آموزشوپرورش انجام بگیرد، تزریق روحیهى شادابى و جوانى در معلّم است؛ نگذاریم معلّم پیر بشود. پیرِ سنّى مرادم نیست؛ بعضىها سنّشان جوان است امّا روحیهشان پیر است؛ بعضى روحیهشان جوان است بااینکه سنّشان زیاد است. معلّمى را سراغ داریم که به نظرم حدود هفتاد سال است معلّمى میکند، [امّا] دست برنداشته؛ اینها قیمت دارد. این روحیهها را باید در آموزش پرورش احیا کرد.
نظام آموزشى ما نظام فرسوده و قدیمى و کهنهاى است. نظام آموزشى کهنه است؛ این را ما از اروپایىها گرفتیم، همینجور نگهش داشتیم، مثل یک چیز موزهاى مقدّس که دست به آن نخورَد! هرگاهیکبارى گوشهکنارش را یک کمى کم و زیاد کردیم؛ نظام، نظام کهنهاى است؛ باید نوسازى بشود. خب، حالا البتّه همین طرح تحوّل که آقاى وزیر اشاره کردند، این یک گامى است در این راه؛ خوب است لکن این را من میخواهم بگویم، براى نوسازى نظام آموزشوپرورش، ما باز نگاه نکنیم به دست دیگران، ببینیم حالا در فلان کشور اروپایى چه اتّفاقى افتاده، ما هم همان را رونویسى کنیم. نه آقا، صاحبان فکر بنشینند -البتّه از تجربهها خوب است استفاده کنند- خودشان طرّاحى کنند، نظام نوین را طرّاحى کنند. حالا همین طرح تحوّل که علىالظّاهر خوب تهیّه شده، یک گامى است؛ همین را با دقّت و با نگاه انتقادى اجرا کنند؛ نگاه کنند و ببینند کجاهایش اشکال دارد. بالاخره در هر نوشتهى غیرالهى و هر کار بشرى یک اشکالى هست؛ بگردیم آن اشکال را پیدا کنیم. اشکالات را شناسایى کنیم، عیوب را شناسایى کنیم، یک نظام پاکیزهى منظّم خوبى طرّاحى کنیم.
یکى از چیزهایى که در آموزشوپرورش خیلى مهم است، همین دانشگاه فرهنگیان است؛ همین که این جوانهاى عزیزمان، [یعنى] دانشجومعلّمها، آنجا هستند. این بسیار مهم است. هرچه میتوان باید براى این مجموعه سرمایهگذارى در توسعهى کمّى و کیفى کرد؛ با همان معیارهاى متعالى که براى معلّم لازم است. عرض کردم، این سوگندنامهاى که خواندید خوب بود، به شرطى که عمل کنید به این سوگندنامه؛ واقعاً متعهّد باشیم به آنچه به آن سوگند میخوریم. دورههاى آموزش کوتاهمدّت هم میگذارند که البتّه اینها خیلى کارساز نیست.
یکى از چیزهایى که در آموزشوپرورش مهم است، مسئلهى فنّىوحرفهاىها است که بنده مکرّر روى آن تکیه کردهام. کودک ما دوازده سال، تا جوان میشود، درس میخواند براى اینکه برود دانشگاه؛ آیا براى همهى مشاغلى که در جامعه وجود دارد، سِیر این مسیر و رفتن به دانشگاه لازم است؟ آنطور که به من گزارش دادهاند، میگویند دوازده هزار نوع شغل وجود دارد؛ آیا براى همهى این دوازده هزار نوع شغل، همین درسها و همین مسیر و رفتن به دانشگاه لازم است؟ یا نه، باید آنچه هدف است، مهارتافزایى باشد، کارآمدى باشد براى کارهاى مختلف، براى استعدادهاى گوناگون؛ بعضىها نخبه هستند در کار هنر، که [اگر] یک چیز صنعتى دستش بدهى درمیمانَد؛ بعضىها بعکس، نخبه هستند در کار صنعت؛ یکى نخبه است در کار فکر و فلسفه، یکى نخبه است در کار مسائل اجتماعى، یکى نخبه است در کارهاى خدماتى. ببینیم، پیدا کنیم استعدادها را، شناسایى کنیم و ورز بدهیم این استعدادها را تا اینکه ورزیده بشوند، تا اینکه بتوانند کار کنند، تا بتوانند ابتکار کنند. این همه ما روى ابتکار تکیه میکنیم، خب ابتکار را چه کسى میتواند انجام بدهد؟ هر آدم معمولىاى که نمیتواند ابتکار انجام بدهد، بایستى ورزیده بشود تا بتواند در یک زمینهاى ابتکار انجام بدهد.
یک مطلبى هم دربارهى [استفاده از] این نام و نشانههاى دوران طاغوت که من میبینم بعضىها اصرار دارند؛ این را هم من نمیفهمم معنایش را که حتماً باید بگوییم «پیشآهنگى»! خب پیشآهنگى یک اصطلاحِ مال دوران طاغوت است؛ چه لزومى دارد؟ این تعبیرات و این الفاظ، هرکدام پشتسر خودشان یک بار معنایى دارند. جزو بزرگترین کارهاى جمهورى اسلامى، جعل اصطلاحاتى بود با بارهاى معنایى، مثلاً فرض کنید استکبار، مستضعفین، نظام سلطه؛ اینجور تعابیر چیزهایى است که ملّتهاى دیگر، نخبگان سیاسى و فعّال و مبارزاتى ملّتهاى دیگر از ما قاپیدند آنها را. [تعابیر طاغوتى] چه لزومى دارد؟ ما بسیج دانشآموزى داریم فرض بفرمایید، گروههاى پیشتاز دانشآموزى مثلاً داریم یا جامعهى اسلامى دانشآموزى، انجمنهاى اسلامى دانشآموزى؛ این تعبیرات، تعبیراتى است مال جمهورى اسلامى. چه لزومى دارد ما حتماً دنبال تعبیرات قدیمى برویم؟
یک مطلب هم راجع به این مسائل مدارس موجود خودمان عرض بکنم. خب حالا [اینکه] مسئلهى آموزشوپرورش طبق قانون اساسى و آنچنانکه انسان درست فکر میکند میفهمد، یک مسئلهى حاکمیّتى است، معنایش این نیست که حتماً همهى بارَش باید بر دوش دولت باشد؛ لکن دولت باید در مسئلهى آموزشوپرورش نقشآفرینى کند. اینکه ما مدارس دولتى را مدام تبدیل کنیم به غیرانتفاعى، معلوم نیست خیلى این یک کار پختهى درستى باشد؛ حالا اسمش مدارس غیرانتفاعى است امّا بعضى از اینها مدارس انتفاعى است، نه غیرانتفاعى؛ با آن شهریههاى کذایى که شنیدهام از بعضىها میگیرند. سطح مدارس دولتى را بالا ببریم تا رغبت خانوادهها به این مدارس بیشتر بشود.
وقت زیاد گذشت، صحبت ما خیلى طول کشید، آخرین عرض من این است که کشور را باید بسازید عزیزان من؛ شماها باید بسازید. از جملهى عناصرى که میتوانند کشور را بسازند شما معلّمها هستید؛ از این فرصت هم استفاده کنید؛ از فرصت توانایىهایتان. خوشبختانه آنچه در مورد وزیر محترم شنیدهایم و دیدهایم، ایشان الحمدلله از لحاظ سلامت فکرى و سلامت عملى مورد قبول هستند؛ از این فرصت استفاده کنید. البتّه ایشان هم باید سعى کنند که همکارانشان هم همینجور از لحاظ سلامت فکرى و سلامت عملى واقعاً کسانى باشند که بشود به آنها در این کار بزرگ اعتماد کرد. کشور را شما باید بسازید؛ کشور را باید قدرتمند کنید. قدرت فقط به سلاح نیست؛ مهمترین ابزار قدرت و مهمترین عنصر قدرتساز، علم و شخصیّت ملّى است. شخصیّت افراد، ایستادگى، هویّت، هویّت انقلابى؛ اینها است که قدرت میسازد. ایمان، به ملّت ما قدرت داد، انقلاب، به ملّت ما قدرت داد. وقتى قدرت داشته باشید و دشمن ببیند قدرت شما را، ناچار عقبنشینى خواهد کرد؛ وقتى ما در مقابل دشمن از نشان دادن و عرضه کردن مبانى و عناصر قدرت خودمان اجتناب کنیم، پرهیز کنیم، بترسیم، ملاحظه کنیم، دشمن پُررو میشود.
اینکه امروز شما مىبینید دشمنان حرفهاى بزرگتر از دهان خودشان میزنند، همهاش قابل پاسخگویى است از سوى ملّت ایران. مىنشینند طرّاحى میکنند که ایران باید در خلیجفارس رزمایش نظامى نداشته باشد؛ چه غلطهاى عجیبغریبى! او از آن طرف دنیا مىآید اینجا رزمایش راه مىاندازد؛ شما اینجا چهکار میکنید؟ خب بروید در همان خلیج خوکها؛(۱۰) بروید آنجاها و هرجا میخواهید رزمایش [کنید]. در خلیجفارس شما چهکار میکنید؟ خلیجفارس خانهى ما است. خلیجفارس جاى حضور ملّت بزرگ ایران است؛ ساحل خلیجفارس بهاضافهى سواحل زیادى از دریاى عمّان، متعلّق به این ملّت است؛ باید حضور داشته باشد، باید رزمایش کند، باید اظهار قدرت بکند. ما ملّتى هستیم با تاریخ، قدرتمند؛ حالا پادشاهان ضعیفِ روسیاهى آمدند و یک چندصباحى ماها را عقب زدند و خاک مُرده پاشیدند روى این کشور؛ آنها رفتند و گورشان را گم کردند. ملّت، ملّت بیدارى است، ملّت بزرگى است، مگر اجازه میدهد؟ اینجورى بایستى با این قدرتهاى زیادهخواه، افزونطلب و انحصارطلب مواجه شد. گفتم من، مسلّماً اینها در مقابل ما شکست خوردند؛ دلیل شکستشان خیلى واضح است، چون اینها میخواستند جمهورى اسلامى نباشد؛ جمهورى اسلامى علاوه بر اینکه هست، دَهها برابر قدرتمندتر از اوّل هم شده؛ خب این شکست است. قرآن این را به ما یاد داده: تُرهِبونَ بِه عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم؛(۱۱) خودتان را آنجور آماده کنید که دشمن خدا و دشمن شما، واهمه داشته باشند و هراس داشته باشند از شما. دشمن؛ مراد همسایه نیست، مراد رقیب نیست، مراد آن کشورى که با ما دشمنى نمیکند نیست؛ دشمن، [یعنى] آنکه دشمنى میکند که او را هم همه مىشناسند.
از خداوند متعال میخواهیم که شما را، ما را توفیق بدهد تا بتوانیم آن راهى را که مایهى رضاى خدا و مرضىّ الهى است انشاءالله ادامه بدهیم. انشاءالله فرداى این کشور به برکت وجود نورانى فعّالِ با عزّت شما جوانها، فردایى خواهد بود که مایهى سعادت همهى ملّت خواهد شد.
والسّلام علیکم و رحمةالله وبرکاته
۱) در ابتداى این دیدار، دانشجویان دانشگاه فرهنگیان سوگندنامهى معلّمى را در محضر معظّمٌله قرائت کردند و پس از آن آقاى علىاصغر فانى (وزیر آموزشوپرورش) گزارشى ارائه کرد.
۲) اقبالالاعمال، ج ۱، ص ۱۲۳ (با اندکى تفاوت)
۳) گلستان، مقدّمه
۴) تمایل، گرایش
۵) کفیل یکدیگر شدن
۶) بیانات در دیدار کارگران (۱۳۹۵/۲/۸)
۷) سورهى فتح، بخشى از آیهى ۲۹؛ « ...با همدیگر مهربانند...»
۸) بیانات در دیدار رئیس و جمعى از مدیران و مسئولان سازمان صداوسیما (۱۳۹۴/۷/۲۰)
۹) بیانات در دیدار اعضاى انجمنهاى اسلامى دانشآموزان سراسر کشور (۱۳۹۵/۲/۱)
۱۰) خندهى حضّار
۱۱) سورهى انفال، بخشى از آیهى ۶۰
- کلمات کلیدی:
- بیانات
- دیدار معلمان
- فرهنگیان
- vifvd