تصور کنید هنگامی که کودکی بیش نبودیم و دچار احساسات ناخوشایندی چون اندوه ، خشم ، نگرانی، یأس و دیگر عواطف نامطلوب می شدیم ، والدین و آموزگاران ما با مهارت های کنترل و مدیریت احساسات آشنا بودند و آنها را از همان کودکی به ما آموزش می دادند.
اکنون آیا ما در بزرگ سالی آرام تر، مهربان تر، شادتر، موفق تر و در یک کلمه «بهتر » از آن چه اکنون هستیم ، نبودیم؟ بزرگ سالانی با روحیه ای «صلح آمیز» هم با دنیا و هم با خودمان . شاید هم از حجم این همه غم و اندوه ، نامهربانی و جنگ در جهان کاسته می شد و شاید هم اکنون ما یک انسان «سعادت مند » بودیم همان گونه که شایستۀ مقام «انسانیت » است.
تحقق این رویاهای شیرین تنها با کمی «آگاهی» والدین و آموزگاران دوران کودکی مان میسر بود وافسوس که اغلب ما این بخت را نیافتیم که از کودکی مهارت های شاد و درست زیستن را آموزش ببینیم.
آیا می خواهم برای آرام یا شاد نبودن ، متهمانی بیابم و به گردن پیشینیان بیندازم؟ نه! چرا که آنچه را می دانستند با فداکاری یاددادند . حالا اما ما بزرگ سالانی هستیم که می دانیم و می توانیم چنین مهارت هایی را به فرزندان مان آموزش بدهیم.
حالا ما می توانیم و همین می تواند بزرگ ترین « سرمایه گذاری » ما برای آیندۀ آنان باشد. نه تنها برای خودشان که با آموزش دیدن می توانند در تشکیل « جامعه » ای سالم تر و صلح آمیز تر نقش ایفا کنند.
اگر پدران و مادران و معلمان ما این توجیه را داشتند که چندان از این آگاهی ها نمی دانستند ما اگر کوتاهی کنیم چنین پاسخی نداریم زیرا مهارت های « به زیستن » ، به راحتی قابل وصول است.
پس به دنبال متهم کردن پیشینیان نیستیم و از همین حالا سخن می گوییم. این که باید « روحیه کودکان مان را جدی بگیریم » و از همین حالا به آنان بیاموزیم : « آرام وشاد بودن مهم تر از هر امر دیگری است حتی درس خواندن » .و البته اگر خودمان باور داشته باشیم !
کودک شاد معمولاً سالم و پرانرژی است و شادکامی به خودی خود انگیزه نیرومندی است برای انجام کارها و از جمله درس خواندن.
چنین کودکی با آرامش بیشتر ناکامی ها و موانع را می پذیرد و می کوشد راهی برای عبور بیابد . شادکامی مشوق همه نوع فعالیت اجتماعی است، زیرا مردم معمولاً واکنش مثبتی به شادابی از خود نشان می دهند و سبب می شود کودک، چهره دوستانه ای به خود بگیرد و همین بهترین نقطه شروع برای انواع ارتباطات شخصی است.
در مقابل، اندوه و ناراحتی توان و انرژی کودک را تحلیل می برد و از سلامت جسمانی عمومی او می کاهد. این امر به نوبه خود مانع از این می شود که انرژی او صرف فعالیت های هدف دار شود، زیرا کودکان اندوهگین انرژی خود را با در خود فرورفتن، رؤیاپردازی، و تأسف برای خود هدر می دهند. کودک ناشاد گرایش به گوشه گیری و به خود مشغول شدن دارد. ناشاد بودن انگیزه، عزم و میل به موفقیت را خاموش می کند. کج خلقی و رفتار بازدارنده در کودکان ناشاد بسیار شایع تر است و مانع از آن می شود که آن ها از تجربیات چیزی بیاموزند.
شادی می تواند به یک عادت تبدیل شود و وظیفه والدین است کاری کنند کودک ، این عادت را کسب کند. به همین ترتیب ناشاد بودن هم می تواند به یک عادت تبدیل شود و ما وظیفه داریم مانع آن شویم. هرچند سپری کردن دوران کودکی شاد تضمین کننده زندگی موفق در دوران بزرگ سالی نیست، ولی سازنده زیربنای موفقیت است درحالی که ناشاد بودن اساس ناکامی را بنا می کند.
شادی یکی از راهکارهای حفظ سلامت قلب کودکان هم هست. زیرا کودکی که شاد است، قلب سالم تری هم دارد. دلیل علمی این اتفاق، تنظیم ضربان قلب و جلوگیری از ایجاد حمله قلبی ناشی از عصبانیت و از سوی دیگر کنترل میزان فشار خون است. در افراد شاد، میزان ضربان قلب در هر دقیقه، شش تپش کمتر از دیگران است.
اگرفرزندتان با علائمی مانند دل درد، دل پیچه، سردرد، بی حوصلگی و حتی تب از خواب بیدار می شود این مشکلات جسمی می توانند علائم نا شادی کودک و غم به خاطر موضوعاتی باشد که با شما در میان نگذاشته است.
خلاقیت با تشویق بیشتر، جان می گیرد و شادی یکی از خوراک های ذهنی مهم برای خلاقیت است. کودکانی ذهن اخلاق دارند که از امنیت روانی و شادی بیشتری برخوردارند.
بعضی از کودکان - که البته در بزرگسالی هم این صفت را همراه شان خواهند داشت - نمی توانند شاد باشند. انگار از شادی هراس دارند. این کودکان در بزرگ سالی دچار مشکلی به نام «ترس از شاد بودن» می شوند. بنابراین برای این که فرزندان شادی داشته باشید، باید به آن ها یاد بدهید که چطور از زندگی لذت ببرند و شاد باشند.
هیچ گاه فکر نکنید ذهن بچه ها کاملا خالی است و دغدغه ای ندارند. ممکن است دغدغه سرماخوردگی عروسک شان، ترکیدن بادکنک ، خراب شدن کفش جدید تا نگرانی از مرگ مادر بزرگ را با خود یدک بکشند. پس با آن ها وارد صحبت شوید. به حرف های شان گوش بدهید و آن ها را از دغدغه های بزرگ و کوچک شان رها کنید.
احساس تعلق خاطر به کسی یا چیزی شادی زا یا شادی افزاست. به همین دلیل افرادی که احساس می کنند دوست داشتنی نیستند، از جمع دور می مانند و دچار افسردگی می شوند.
فرزند شما باید با تمام وجود حس کند شما به او تعلق دارید و اوبه شما. بنابراین هیچ وقت، در هیچ شرایطی از دسترس او دور نشوید. این به این معنی نیست که دائما همراه او باشید؛ بلکه به این معنی است که به او اطمینان بدهید درصورتی که به شما نیاز داشته باشد، شما حاضر خواهید بود. اورا در آغوش بگیرید و با گفتن کلمه ها و جمله هایی مانند «دوستت دارم»، « تو دختر یا پسر خوب من هستی» ، « من همیشه کنار تو هستم» این احساس تعلق خاطر را به او بدهید.
در هیچ شرایطی از جمله هایی که شخصیت کودک را نشانه می رود، استفاده نکنید. اگر کار بدی کرد، نگویید « تو دختر یا پسر خوبی نیستی» ، « دیگر تو را دوست ندارم»، « به پدرت خواهم گفت» بزرگ ترین تأثیر این جمله ها، احساس تنها شدن، دوست داشته نشدن، خوب نبودن، فاصله گرفتن از پدر و مادر برای اوست. این احساس های منفی به تدریج کودک را تلخ و عبوس می کند.
فرزند شما همیشه به حمایت تان نیاز دارد. این نیاز در سن کم، کاملا محسوس است. وقتی فرزندتان شکستی را تجربه می کند هم باید از آن درس بگیرد و هم این که شکست نباید شادی او را از بین ببرد و زندگی اش را دچار مشکل کند. بنابراین در هنگام شکست ها ، همراه کودکان باشید.
راه های زیادی برای شادکردن کودکان وجود دارد مانند : در طبیعت چادر بزنیم، در هوای بارانی بدویم، برف بازی کنیم، گل بازی، شن بازی، پریدن به روی شاخه ها، بالا رفتن از تپه و کوه، طناب بازی، توپ وسطی، دزد و پلیس، بیل زدن باغچه، آتش درست کردن و خاموش کردن و ده ها بازی دیگر.
اگر احتمالا این گونه نکات را جاهای دیگر هم خوانده یا شنیده اید یا می خواهید بگویید می دانیم اما حوصله یا فرصت نداریم و وقتی خودمان شاد نیستیم چگونه دیگری را شاد کنیم پپاسخم این است:
همه شاد نبودن ها به خاطر اوضاع بیرونی نیست. به این دلیل هم هست که به ما یاد نداده اند. ما اما می توانیم و باید یاد بدهیم و مثل خیلی از کارهای دیگر تکنیک دارد.
من به سهم خود گامی برداشته ام و در کتاب «گربه کوچولوی شاد» چند راه کار برای خنثی سازی احساسات و عواطف منفی در کودکان و جایگزین کردن شادی ارایه کرده ام.
حالا دیگر با من هم سخن شده اید که صحبت از پند و نصیحت و توصیه نیست. تکنیک و مهارت است و با همه مشغله روزانه شدنی است. والدین و معلمان ما اگر یاد ندادند چون با این تکنیک ها آشنا نبودند. اکنون اما این مهارت ها را می توان آموخت و یاد داد و این بهترین سرمایه گذاری برای کودکان مان است.
این نوشته می خواهد بگوید فرزندان شاد بار بیاورید تا در امور دیگر موفق شوند و شادی مهارت هایی دارد. مهارت ها را بیاموزیم و به فرزندان مان منتقل کنیم. مهارت هایی که الزاما گفتاری نیست.