از آنجا که انسان و ابزار شناخت وی به عالم مادّه تعلّق دارد، از درک و شناخت عالم فرامادّه ناتوان است؛ بدین سبب انسان در برابر حقایق غیبی که پیامبران آنها را برای انسان مطرح می کنند، مقاومت کرده، از مدّعی ارتباط با عالم غیب، خواستار مدرک و دلیل است.
مسأله «وحی» و چگونگی ارتباط پیغمبر با عالم غیب و دریافت وحی از مقولات غیبی است که شناخت کنه آن برای انسان مقدور نیست. با وجود این، ذهن فعّال و سیّال انسان، اجازه سکوت و ناتوانی در تحلیل وحی را به خود نمی دهد، و بر حسب پیش فرض ها و پیش دانسته های خود به تفسیر وحی میپردازد که ما در اینجا به صورت مختصر به این تحلیل ها اشاره کرده، سپس به تفصیل به مقایسه و تحلیل تجربه دینی و وحی خواهیم پرداخت.
چستی تجربه دینی
تجربه، نوعی حس و احساس است که انسان با تجربه خود، متعلّق تجربه را لمس می کند و می یابد: مثال بارز آن، تجربه وجود خود و شؤون مربوط بدان از قبیل احساس شعف و شادی، و تشنگی و گرسنگی است. این قبیل تجربیّات، تجربیّات صرف یا مادّی است.
نوع دیگر تجربه، حالات باطنی انسان است که در آن، انسان به نوعی از عالم مادّه و مافیها خارج شده، احساسی فرامادّه و وابستگی به آن، در خودش حس میکند. از این نوع حس و تجربه، به «تجربه دینی» تعبیر می شود که متعلّق تجربه، «دین» است که شامل هسته مشترک ادیان جهان می شود که در ادیان آسمانی «خداوند»، و در دین بودیسم «نیروانا»، و در هندویسم «برهمن» است.
روشنترین تجربه های دینی، حالات کشف و شهود و جذبه عارفان در ادیان گوناگون است که در این تجربه، عارفان غایت و هسته مشترک آیین خود را مشاهده می کنند یا بدان وصل می شوند؛ سپس بعد از بیداری از حالات خود گزارش می دهند.
وحی، احساساتی که پیامبر در عالم رویا داشت
رهیافت پیشین مورد استقبال بعضی محقّقان مسلمان معاصر قرار گرفته است.
اقبال لاهوری یکی دیگر از اندیشهوران معاصر اهل سنّت است که با رویکرد تجربی به مسأله شناخت و تفسیر حقیقت دین و معرّفی فلسفه (فلسفه یونان و عقل محض) به صورت مخالف قرآن از تفسیر تجربه دینی استقبال کرده است.
وی با وصف وحی به «حالت باطنی»، و «خودآگاهی باطنی»، هسته مشترک آن را با دیگر تجربههای دینی و باطنی یکی می داند؛ چنان که می گوید: پیغمبر را میتوان همچون نوعی از خودآگاهی باطنی تعریف کرد که در آن، «تجربه اتحّادی» تمایل به آن دارد که از حدود خود لبریز شود. «تجربه باطنی از لحاظ کیفیّت تفاوتی با تجربه پیغمبرانه ندارد.»
عبدالکریم سروش نیز در این باره گفته است: پیامبری نوعی تجربه و کشف بود... دین خلاصه و عصاره تجربه های فردی و جمعی او صلی الله علیه وآله وسلم است. اینک در غیبت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم هم باید تجربه های درونی و بیرونی او بسط یابد. تفسیر مزبور، وحی و شهود پیامبران را به حدّ تجربه انسانی و عادی تنزّل داده است که پیامبران با دیگر انسانها در اصل این سنخ از تجربه برابرند.
مجتهد شبستری: وحی، گونه ای تجربه دینی است.
برخی دیگر نوشتند:وحی، نوعی تجربه دینی است... . مطابق تعالیم ادیان توحیدی، «وحی» به یک معنا تجربه خداوند است و لذا می توان آن را دستکم مصداقی از تجربه های دینی دانست.
طرفداران این دیدگاه ، آیات متعدّد قرآن را که با صراحت، از نزول لفظی قرآن سخن می گوید یا آیاتی را که در آنها پیامبر مورد خطاب و چه بسا عتاب قرار گرفته است، به صورتهای گوناگون توجیه می کنند؛ برای مثال، فاعل آیات خطاب و عتاب را به خود پیامبر بر می گردانند که در عالم رؤیا، چنین احساس می کرد که گویا کسی او را خطاب یا عتاب می کند و بعد از بیداری نیز آن را به صورت وحی اظهار می کند.
سروش در این باره می نویسد:
این که قرآن به پیامبر وحی می شده یا پیامبر چنین حس می کرده است که کسی با او سخن می گوید، جای بحث ندارد. در مورد پیامبران که جای خود دارد، حتّی افرادی مادون پیامبر هم چنین احساس هایی را دارند. اینکه انسان احساس کند کسی به او خطاب می کند، عتابی می کند، فرمانی می دهد، امر و نهی می کند، تعجّبی ندارد و در زندگی عادی هم اتفّاق میافتد. ما فقط در مورد پیامبر، چون او را پیامبر می دانیم، نظر دیگری داریم. اگر او را پیامبر نمی دانستیم، می گفتیم: خیالات عادی است که همه می کنند؛ امّا چون او را پیامبر می دانیم، معتقدیم احوالی که برای ایشان پیش آمده زیر نظارت و هدایت الاهی قرار داشته. در تحلیل رهیافت پیشگفته نکات ذیل قابل تأمّل است:
1. تنزّل وحی به تجربه عادی
نکته اوّل این که تفسیر مزبور، وحی و شهود پیامبران را به حدّ تجربه انسانی و عادی تنزّل داده است که پیامبران با دیگر انسانها در اصل این سنخ از تجربه برابرند؛ در حالی که تجربه وحیانی، در قالب تجربه دینی انسانها نمیگنجد؛ چرا که مقام وحیانی آنها نه محصول تجربه و تهذیب نفس صرف، بلکه فضل الاهی است که به بعض انسانها اعطا میشود؛ مانند نبوّت حضرت عیسی در گهواره و بدون سابقه تجربه دینی.
۲. دخالت پیامبر در وحی
نکته دوم این که رهیافت مزبور، وحی را تفسیر و به تعبیری، برداشت و قرائت پیامبر از مواجهه و تجربه دینی خود میداند و این تفسیر و قرائت پیامبر در ردیف دیگر قرائتها قرار خواهد گرفت و از احکام آن مستثنا نخواهد بود که نتیجه آن، امکان خطا بودن اصل تجربه و شهود و کیفیّت آن و همچنین احتمال عدم صدق تفسیر و برداشت پیامبر از تجربه دینی خود است.
دخالت تجربه گر (بر اساس تفسیر ساختیگرانه از وحی) در تفسیر وحی خود و آمیختگی آن بر امور دیگر، روشنی بیشتری دارد. التزام بدان نه تنها سبب بشری شدن معرفت دینی میشود، بلکه گوهر دین (وحی) نیز بشری خواهد بود که از لوازم بشری بودن یعنی خطا و عدم مطابقت با واقع به دور نخواهد ماند.
۳. انکار وحی
با تأمّل و تحلیل انسانی انگاری وحی خصوصا با توجّه به تعریف ساختی گرایی آن، اصل وحی و واقعیّت داشتن تجربه دینی و مکاشفه و تجلّی خداوند بر عامل تجربه، مورد تردید قرار میگیرد؛ چرا که محتمل است پیام تجربه دینی یا اصل آن اصلاً وجود خارجی نداشته باشد، و فقط محصول پیش دانسته ها و تأثیر عوامل خارجی باشد.
۴. غیر آسمانی انگاشتن قرآن
یکی دیگر از لوازم این رهیافت، غیرآسمانی انگاری کتابهای دینی است. این مسأله برای یهودیّت و مسیحیّت به دلیل دست نویس بودن تورات و انجیل و نفوذ تحریف در آن دو، امر ممکن و عادی تلقّی میشود، و شواهد تاریخی نیز بر آن گواه است؛ امّا این امر برای مسلمانان قابل التزام نیست که قرآن مجید (وحی) را کلام الاهی و کتاب آسمانی وصف میکنند.
۵. تکثّر دین بر عدد تکثیر تجارب متألّهان
نکته پنجم و لازمه باطل رهیافت پیشگفته این که در صورت بشریانگاری تجربه دینی پیامبران، تجربه پیشین به دلیل بشری بودن، عام و ساری برای همه انسانها خواهد بود به این معنا که همه انسانها میتوانند مانند پیامبران، صاحب تجربههای دینی شوند. چنان که بعضی تصریح کردهاند گوهر دین، همان تجربه شخص متدیّن خواهد بود، لازمه آن، تعدّد دین بلکه تکثّر گوهر دین به عدد صاحبان تجارب دینی خواهد بود.
این متن خلاصه ای است از مقاله "حقیقت وحی، تجربه دینی یا عرفانی؟" به قلم محمد حسن قدردان ملکی که در شماره 26 مجله قبسان منتشر شده است.