امام مهدی (عج): من ذخیره خدا در روی زمین و انتقام گیرنده از دشمنان او هستم
۱۳۹۴/۱۲/۱۸ تعداد بازدید: ۹۳۳
print

پادشاهان سخنور ایران

با نگاهی به تاریخ ادبیات ایران در می یابیم که پادشاهان بسیاری به ادبیات و هنر علاقه داشته و همواره ادیبان و شعرا را مورد لطف و عنایت خود قرار می دادند. در میان این پادشاهان عده ای هم بودند که خود ذوق و قریحه شاعری و سخن وری داشته و دست به قلم شدند.

 
ادبیات ایران

در این مقاله با برخی از پادشاهان سخنور ایران آشنا می شویم:

بهرام گور

یکی از پادشاهان نام آور در ادبیات فارسی است که در تاریخ به بهرام پنجم مشهور بوده و از سال 420 تا 438 سلطنت کرده است. داستان های بسیاری درباره جنگاوری و خوش گذرانی های او وجود دارد که بخش عمده ای از آنها از کتاب های پهلوی نقل شده است.
بسیاری از پژوهشگران تاریخ ادبیات فارسی بر این باورند که نخستین شعر فارسی از بهرام گور است. نورالدین محمد عوفی صاحب کتاب مشهور لباب الباب گوید: "اول کسی که شعر پارسی گفت بهرام گور بود... وقتی، آن پادشاه در مقام نشاط و موضع انبساط این چند کلمه ی موزون به لفظ را راند: منم آن شیر گله، منم آن پیل یله / نام من بهرام گور، کنیتم بوجبله"
شمس الدین محمد قیس الرازی نویسنده کتاب المعجم فی معاییر اسعار العجم می گوید:" و همچنین ا بتداء شعر پارسی را به بهرام گور نسبت می کنند و آن چه عجم آن را اول شعر های پارسی نهاده اند و به وی نسبت کرده اینست: " منم آن پیل دمان و منم آن شیر یله / نام من بهرام گور و کنیتم بوجبله".
دولتشاه بن علاءالدوله سمرقندی در تذکره الشعراء خود که در حدود سال ۹۸۲ نوشته شده است، می نویسد: " علماء و فضلا، به زبان فارسی قبل از اسلام، شعر نیافته اند... اما در افواء افتاده که اول کسی که شعر گفت به زبان فارسی بهرام گور بود و سبب، آن بود که او را محبوبه[ای] بود که وی را دلارام چنگی می گفته اند ... و بهرام، بدو عاشق بود و آن کنیزک را دایم به تماشای شکارگاه بردی و دوستکامی و عشرت، به هم کردی. روزی بهرام به حضور دلارام در بیشه به شیری درآویخت و آن شیر را دو گوش گرفته بر هم بست و از غایت تفاخر، بر زبان بهرام گذشت که: "منم آن پیل دمان و منم آن شیر یله و هر سخنی که از بهرام واقع شدی دلارام به مناسبت آن جوابی گفتی. بهرام گفت: جواب این داری؟ دلارام مناسبت این بگفت: نام، بهرام ترا و پدرت بوجبله. پادشاه را آن طرز کلام به مذاق افتاد".
همانطور که در بالا مشاهده شد، اکثر مورخین و تذکره نویسان متوفق القول بر این موضوع رای می دهند که نخستین شعر فارسی از زبان بهرام گور گفته شده است.

جلال الدین ملکشاه

جلال الدین ملکشاه بن الب ارسلان سلجوقی در سال 477 هجری به دنیا آمد و در سال 465 به سلطنت رسید. او وزیر زیرک و مقتدری به نام نظام الملک داشت که به واسطه پایمردی و سیاست او، صاحب کشور پهناوری شد.
این رباعی از او به جا مانده است:
بوسی زد یار، دوش بر دیده من
او رفت و ازو بماند تر، دیده من
زان داد برین چهره نگارینم بوس
کاو چهره خویش دید در دیده من

سلطان سنجر

یکی دیگر از پادشاهان سلجوقی که فخری هروی مؤلف تدکره روضه السلاطین درباره او می نویسد: " از سلاطین، کسی نظم نگفته است تا زمان سلطنت آل سلجوق» فخری هروی مقاله ی خود را با نام «سلطان سنجر بن سلطان ملکشاه» آغاز کرده است و درباره سنجر می گوید: «چهل سال پادشاهی کرد چنان که عالم از سر[ختا] تا اقصای روم و مصر و شام و عراق و یمن در تحت فرمان او بودند و او به غایت پادشاهی مبارک قدم و درویش و عادل و خوش خوی و خوش خلق بود و در نظم، طبع خوب داشت و رعایت این طایفه بسیار می کرد و در ملازمت او ز اهل نظم، استادان نیک خواه بوده اند و قصاید غرا به نام او انشا نموده ... اما چون از باران حوادث، بنای دولت سلطان سنجر روی به انهدام آورد خورشید اقبالش از اوج کمال توجه به حضیض زوال کرد ... مغلوب و گرفتار گردید... [و چون ] از قید نجات یافت ... این بیت ها را گفته:
به ضرب تیغ جهانگیر و گرز قلعه گشای   
جهان مسخر من شد چو تن مسخر رای
بسی قلاع گشودم به یک گشودن دست
بسی سیاه شکستم به یک فشردن پای
چو مرگ، تاختن آورد هیچ  سود  نداشت
بقا بقای خدای است و ملک ملک خدای

رکن الدین طغرل

آخرین پادشاه سلجوقی که پادشاهی دلیر و پهلوان اما سبکسر بود و از خرد بهره ای نداشت. صاحب راحه الصدور درباره ی وی گوید: «به زور بازو،، مغرور بودی.گرز او سی من بود چنان که به یک زخم ، مرد و اسب را بکوفتی و حمایل هفت منی به کاربردی ...و هر وقت این [رباعی] که خود گفته بود بر بیان براندی و خواندی:
من  میوه شاخ سایه پرورد نیم     
در دیده خورشید جهان گرد نیم
گر بر سرخصمان که نه مردان منند
 مقناع زنان بر نکنم، مرد نیم
و مؤلف آتشکده آذر گوید: " از بی اعتباری زمانه، امور مملکت به کف کفایت دیگری گذاشته انزوا اختیار نمود که شاید دمی به استراحت زید، از ناسازی آسمان، همین معنی باعث گسستن رشته سلطنتش گردید ... این  رباعی از وی ملاحظه و ثبت افتاد:
دیروز چنان وصال جان افروزی      
امروز چنین فراق عالم سوزی
فریاد که در دفتر عمرم، ایام
آن را روزی نویسد این را روزی

اتابک مظفرالدین زنگی

از اتابکان فارسی و پنجمین حکمران بود که از سال 543 هجری در فارسی و سایر نواحی جنوب ایران حکومت داشت. بیت زیر از اوست:
در رزم، چو آتشیم و در بزم، چو مورم
بر دوست، مبارکیم و بر دشمن، شوم

شاه شجاع

جلال الدین ابوالفوارس شاه شجاع که در سال 733 به دینا آمد و در سال 759 بر تخت سلطنت نشست. از پادشاهان مورد علاقه و ممدوح حافظ است، تا جایی که حافظ در چند غزل از او یاد کرده و در یکی از غزلیاتش به " فر و دولت " او سوگند خورده است.
به فر دولت گیتی فروز شاه شجاع
 که نیست با کسم از بهر مال و جاه، نزاع
این دو بیت که در وصف محمود برادرش و از زبان شاه شجاع است:
محمود برادرم شه شیر کمین
می کرد خصومت از پی تاج و نگین
کردیم دو بخش، تا بر آساید ملک
او زیر زمین گرفت و من روی زمین
یا این ابیات که در نامه ای به سلطان اویس جلایر نوشته است:
ابوالفوارس دوران منم شجاع زمان            
که نعل مرکب من تاج قیصر است و قباد
منم که نوبت آوازه صلابت من               
چو صیت همت من در بسیط خاک  افتاد
چو مهر تیغ گداز و چو صبح عالمگیر            
چو عقل راه نمای و چو شرع نیک نهاد
نبرده عجز به درگاه هیچ مخلوقی             
که  در بنای توکل نهاده ام بنیاد
به هیچ کار جهان روی دل نیاوردم               
که آسمان در دولت به روی من نگشاد
برو تو جای پدر همچو من به مردی کوش     
که چرخ، کار ترا بر مزار خویش نهاد

 

  • - گردآوری: تبیان لرستان
  • - منبع: تاریخ ادبیات ایران
نظرات

 نام:
 *نظر:

مطالب مشابه

© کلیه حقوق معنوی و محتوای این سایت متعلق به اداره کل تبلیغات اسلامی استان لرستان می باشد .استفاده از مطالب با ذکر منبع و لینک به سایت بلامانع است.