می گویند شخصی نزد استاد محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار رفته بود تا برای ایشان شعر نو بخوانند، شعرشان را خواندند و نظر استاد را جویا شدند، استاد فرمودند : خوب بود ولی ما در قدیم به اینها نصر می گفتیم.
البته در بعضی از فرهنگها ، با توجه به علایق و سلیقه های مردم شان و نیز با توجه به قواعد زبانی و ادبی آنها ، این شیوه می تواند در قالب شعر قرار گیرد ، ولی احساس و علایق مردم ما ، این اجازه را به ما نمی دهد که شعر نو را شعر بدانیم چون در آنصورت محدوده ی شعر و نصر ، نامشخص و جدا سازی آنها از یکدیگر بسیار دشوار و حتی غیر ممکن خواهد شد گذشته از این مسائل ، شعر نو اصلا ً شعر ِ نو نیست بلکه شعر قدیمی ی کشورهای غربی ، بویژه فرانسه است بنابراین در بهترین حالت می توانیم آن را شعر ِ تقلیدی بنامیم که محصول تقلید بعضی ها از فرهنگ دیگران است گذشته از این مسائل ، تلاش برای از بین بردن علایق و سلیقه های یک ملت ، با تقلید بی حد و حصر از فرهنگ دیگران ، نه تنها خوب نیست بلکه به ضرر دنیای ما و تنوع ِ فرهنگی آن است مگر آنکه کسی بخواهد رفتارهای بدی را که در یک فرهنگ نهادینه شده است ، با این کارها تعدیل و یا تغییر دهد و الا تغییر دادن نحوه ی شعر سرودن و آواز خواندن یک ملت با تقلید کردن از دیگران ، هنر نیست بلکه یک کار ناصوابی محسوب می شود چون نمی توان ثابت کرد که کدام سبک و روش ، در شعر سرودن و یا آواز خواندن بهتر است همچنانکه نمی توان ثابت کرد که کدام زبان و یا کدام لهجه ای بهتر است اصولا ً در اینگونه مسائل ، بهتر و بدتری وجود ندارد و همه ی زبان ها و لهجه های موجود ، به یک اندازه خوب هستند همچنانکه نمی توان ثابت کرد که در ذات خودش ، کدام رنگی بهتر است مثلا ً رنگ آبی بهتر است یا رنگ بنفش ، همینطور هم نمی توان ثابت کرد که کدام زبان و یا کدام لهجه ای بهتر است چون این گونه مسائل کاملا ً نسبی هستند و به احساس و عادات افراد بستگی دارند .
شعری را می توان شعر ِ نو نامید که شاعر بتواند با تکیه بر ظرفیت های فرهنگی ِ جامعه خودش و با درک نیازهای یک جامعه ، نو آوری کند ، بسیاری از مردمان شرقی و ایرانی ، با خواندن شعر ِ نو ، دچار پریشانی ِ حواس و توهّم می شوند و از آن لذت نمی برند و نمی توانند جان کلام را بفهمد و اگر بعضی از اشعار ِ به اصطلاح نو ، توانسته است در میان مردم ، جای پایی باز بکند و ماندگاری بیشتری پیدا بکند فقط به این خاطر بوده است که رنگ و بویی اشعار سنتی را داشته است و تا حدودی از نظم و قافیه ی معمول ، بهره برده بود و الا نمی توانست خوانندگانش را متاثر سازد .
جای تاسف است که علی رغم گذشت دهها سال از پدید آمدن شعر ِ به اصطلاح نو ، همچنان خیلی ها آن را شعر نو می پندارند و این مسئله بخاطر اسم ِ گمراه کننده ی آن است چون خوانندگان گمان می کند که همه اشعار ، کهنه هستند و فقط این شعر ، نو و جدید است .
در طول قرون و اعصار، قالب ها و سبک های بسیاری با توجه به نیاز مردم و ذوق و هنر شاعران توانمند ِ این سرزمین ، پدید آمده اند که همچنان نو و جذاب هستند قالب های مانند : مثنوی ، قصیده ، غزل ، مسمط ، مستزاد ، ترجیع بند ، ترکیب بند ، قطعه ، رباعی ، دوبیتی ، تک بیت ، چهارپاره ، بحر طویل ، سه گانی و سبک های مانند : سبک خراسانی ، سبک عراقی ، سبک هندی ، سبک بازگشت ادبی و غیره که همه اینها باعث غنی سازی فرهنگ ما شده اند .
گذشته از این مسائل ، زیبایی شعر و هنر نمایی شاعر ، منوط به استفاده از نظم و قافیه است چون افراد توانمند ، در محدودیت نظم و قافیه ، مطالب خود را بیان می کنند و به این ترتیب هنرمند از بی هنر و سره از ناسره مشخص می شود و الا اگر نظم و قافیه ای در میان نباشد من هم می توانم دیوان اشعاری می نویسم با هفتاد من کاغذ مثلا ً :
ابر در سینه آسمان است
نم نم باران چه زیباست
جیر جیرک آواز می خواند
رو به افق گشوده است پنجره ی خانه ی ما
بنفشه سر به زیر است و خجل
از تاراج فرهنگ بی بدیل
زندگی قطره آبیست زلال
آن را ِگل نکنید
ماهی ها می میرند
آه ماهی ها می میرند آه ماهی ها می میرند
ایستاده است بنفشه عاشق رو به آسمان
گله دارد از عمر چند روزه اش
تا بنفشه هست زندگی باید کرد
بعد از بنفشه باید مُرد
کاش از دل آسمان قشنگ
سنگی به اندازه ی یک نهنگ
می فتاد بر سر این گونه جفنگ
تا خلایق نمی شدند منگ
دنباله اشعار در دیوان ماندگار
اگه خیلی دوست داری هفتاد من کاغذ بیار
تقلید از فرهنگهای دیگران ، بسیار خطرناک و نابود کننده ی فرهنگ یک ملت می باشد ، تبادل فرهنگی به هیچ وجه نباید به معنای تقلید کورکورانه از فرهنگهای مسلط باشد بلکه به معنایی تعالی فرهنگی ، با استفاده از محاسن فرهنگ ِ دیگران است که اگر به این معنا باشد درست و خوب است و الا تقلید ، کار را به جایی می رساند که فرهنگ و زبان دیگران ، جایگزین فرهنگ و زبان خودی بشود و هویت یک ملت از بین برود که این مسئله به خودی خود ، تنوع فرهنگی و زبانی دنیای ما را از بین می برد که البته زیبایی دنیای ما وابسته به تنوع فرهنگی و زبانی آن است ولی متاسفانه قدرتهای سلطه جو و کم ظرفیت ، این واقعیتها را نمی فهمند و به دنیای ما آسیب می رسانند آنها نمی فهمند که اگر فردا همه مردم دنیا از لحاظ پوشش ، گفتار ، کردار ، غذا خوردن ، خانه سازی و در همه چیز مانند آنها باشند آنوقت برای خود آنها هم این وضیعت ، خیلی کسل کننده ، تکراری و ملال آور خواهد شد و مانع بزرگی برای پیشرفت فرهنگی خودشان هم خواهد شد .
سبکهای موسیقی مانند جاز و پاپ و رپ ، سبک های قدیمی و سنتی دیگران هستند آنوقت موسیقی ما را قدیمی و سنتی می خوانند و آنها را جدید معرفی می کنند زبان خودشان را با یک ادعای بسیار غیرمنطقی و مضحک ، زبان علمی می خوانند و بقیه زبانها را غیر علمی معرفی می کنند مثلا ً می گویند : به سگ سیاه در زبان علمی black dog می گویند و چنین القاء می کنند که اگر سگ سیاه بگویی ، به زبان عامیانه سخن گفته ای و اگر black dog بگویی به زبان علمی سخن گفته ای و همینطور موسیقی خودشان را علمی و موسیقی ما را عامیانه می خوانند و برای موسیقی علمی ، معیارهای جانبدارانه ای تعریف می کنند که ظاهرا ً علمی ولی باطنا ً هیچ است .
در خاورمیانه ، زبان انگلیسی زبان علمی است و در آفریقا زبان فرانسوی ، در کشورهای اطراف روسیه هم زبان روسی و در مناطق دیگر هم این داستان به شکل دیگری ادامه دارد و معلوم نیست که بالاخره کدام زبانی ، زبان علمی است یعنی هر کشوری که برمنطقه ای از جهان ، سلطه پیدا می کند بلافاصله زبان رسمی اش هم در آن مناطق ، زبان ِ علمی می شود و این هم از عجایب روزگار ماست .
آن کسانی که با افتخار ، مانند اروپایی ها و آمریکایی ها ، آواز خوانی می کنند و در تقلید ید ِ طولایی دارند باید به این سوال پاسخ دهند که چرا مانند هندی ها و ژاپنی ها و آفریقایی ها ، آواز خوانی نمی کنند چرا فقط تسلیم سلطه گرها هستند .
اصولا ً در کشور ما کسانی خواننده و آهنگ ساز می شدند که توانایی خاصی داشتند ولی متاسفانه فعلا ً هر کسی که از راه می رسد با چند تا از این دم و دستگاه موسیقی ، که بعضا ً بسیار هم مبتدی هستند و همچنین با رقص ِ نورهای بسیار زننده و گیج کننده ، آلبوم های جدیدی تولید و روانه بازار می کند که باید گفت : " عقل حیران طبع سرگردان زبان لال است لال " ، ولی متاسفانه در حال حاضر این تازه به دوران رسیده ها هستند که حس موسیقیایی و زیبایی شناسی بچه های ما را شکل می دهند و وقتی هم که به آواز خوانی آنها توجه می کنی ، می بینی که نه صدایی خاصی دارند و نه به معنایی واقعی کلمه ، آواز می خوانند بلکه صرفا ً یک کمی بلندتر حرف می زنند ، اگر آواز خوانی این باشد ، من هم می توانم آلبوم های جدیدی از موسیقی های به اصطلاح جدید تولید بکنم که خودشان هم ، با قیافه منتقدین و کارشناسان خبره ، از آن اثر موثر ، تعریف و تمجیدهای آنچنانی بکنند ، آنها نه حنجره ی شجریان و شهرام ناظری را دارند و نه مانند آواز خوان های قبل از انقلاب هستند بلکه افراد ی کم تجربه ی هستند که جویای نامند و در این میان ، فرهنگ و موسیقی ِ مظلوم ماست که نابود می شود .
- کلمات کلیدی:
- شعر نو، موسیقی نو
- مقاله فرهنگی