پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی ایران در 25 اسفند 1285 در شهر تبریز بدنیا آمد و 16 فروردین 1320 در جوانی بر اثر ابتلا به بیماری حصبه درگذشت در این تحقیق به زندگی پروین اعتصمای و نظر ادیبان بزرگ درباره وی پرداخته شده است
پروین اعتصامی که نام اصلی او "رخشنده " است در بیست و پنجم اسفند 1285 هجری شمسی در تبریز متولد شد ، در کودکی با خانواده اش به تهران آمد . پدرش که مردی بزرگ بود در زندگی او نقش مهمی داشت ، و هنگامیکه متوجه استعداد دخترش شد ، به پروین در زمینه سرایش شعر کمک کرد.
" پدر پروین"
یوسف اعتصامی معروف به اعتصام الملک از نویسندگان و دانشمندان بنام ایران بود. وی اولین "چاپخانه" را در تبریز بنا کرد ، مدتی هم نماینده ی مجلس بود.
اعتصام الملک مدیر مجله بنام "بهار" بود که اولین اشعار پروین در همین مجله منتشر شد ، ثمره ازدواج اعتصام الملک ، چهار پسر و یک دختر است.
"مادر پروین"
مادرش اختر اعتصامی نام داشت . او بانویی مدبر ، صبور ، خانه دار و عفیف بود ، وی در پرورش احساسات لطیف و شاعرانه دخترش نقش مهمی داشت و به دیوان اشعار او علاقه فراوانی نشان می داد.
"شروع تحصیلات و سرودن شعر"
پروین از کودکی با مطالعه آشنا شد . خانواده او اهل مطالعه بود و وی مطالب علمی و فرهنگی به ویژه ادبی را از لابه لای گفت و گوهای آنان درمی یافت در یازده سالگی به دیوان اشعار فردوسی ، نظامی ، مولوی ، ناصرخسرو ، منوچهری ، انوری ، فرخی که همه از شاعران بزرگ و نام آور زبان فارسی به شمار می آیند ، آشنا بود و از همان کودکی پدرش در زمینه وزن و شیوه های یادگیری آن با او تمرین می کرد.
گاهی شعری از شاعران قدیم به او می داد تا بر اساس آن ، شعر دیگری بسراید یا وزن آن را تغییر دهد ، و یا قافیه های نو برایش پیدا کند ، همین تمرین ها و تلاشها زمینه ای شد که با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آنها آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بیاندوزد.
هر کس کمی با دنیای شعر و شاعری آشنا باشد ، با خواندن این بیت ها به توانائی او در آن سن و سال پی می برد برخی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی ، یعنی یازده تا چهارده سالگی او می باشد ، شعر " ای مرغک " او در 12 سالگی سروده شده است:
ای مُرغک خُرد ، ز آشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه؟
در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمی شود زمانه
رام از چه شدی ؟ رمیدن آموز
مندیش که دام هست یا نه
بر مردم چشم ، دیدن آموز
شو روز به فکر آب و دانه
هنگام شب آرمیدن آموز
با خواندن این اشعار می توان دختر دوازده ساله ای را مجسم کرد که اسباب بازی اش " کتاب" است ؛ دختری که از همان نوجوانی هر روز در دستان کوچکش ، دیوان قطوری از شاعری کهن دیده می شود ، که اشعار آن را می خواند و در سینه نگه می دارد.
شعر " گوهر و سنگ " را نیز در 12 سالگی سروده است.
شاعران و دانشمندانی مانند استاد علی اکبر دهخدا ، ملک الشعرای بهار ، عباس اقبال آشتیانی ، سعید نفیسی و نصر الله تقوی از دوستان پدر پروین بودند ، و بعضی از آنها در یکی از روزهای هفته در خانه او جمع می شدند ، و در زمینه های مختلف ادبی بحث و گفتگو می کردند. هر بار که پروین شعری می خواند ، آنها با علاقه به آن گوش می دادند و او را تشویق می کردند.
" ادامه تحصیلات"
پروین ، در 18 سالگی ، فارغ التحصیل شد ، او در تمام دوران تحصیلی ، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. البته پیش از ورود به مدرسه ، معلومات زیادی داشت ، او به دانستن همه مسائل علاقه داشت و سعی می کرد ، در حد توان خود از همه چیز آگاهی پیدا کند. مطالعات او در زمینه زبان انگلیسی آن قدر پیگیر و مستمر بود که می توانست کتابها و داستانهای مختلفی را به زبان اصلی ( انگلیسی ) بخواند . مهارت او در این زبان به حدی رسید که 2 سال در مدرسه قبلی خودش ادبیات فارسی و انگلیسی تدریس کرد.
"سخنرانی در جشن فارغ التحصیلی"
در خرداد 1303 ، جشن فارغ التحصیلی پروین و هم کلاس های او در مدرسه برپا شد. او در سخنرانی خود از وضع نامناسب اجتماعی ، بی سوادی و بی خبری زنان ایران حرف زد. این سخنرانی ، بعنوان اعلامیه ای در زمینه حقوق زنان ، در تاریخ معاصر ایران اهمیت زیاد دارد.
پروین در قسمتهای از اعلامیه "زن و تاریخ" گفته است:
« داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تعلیم و تربیت است ، تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفیذ نماید. »
و درباره راه چاره اش گفته است :
« پیداست برای مرمت خرابی های گذشته ، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده ، مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده ، تند و چالاک این پرتگاه را عبور کند. »
"اخلاق پروین"
یکی از دوستان پروین که سال ها با او ارتباط داشت ، درباره او گفته است :
« پروین ، پاک طینت ، پاک عقیده ، پاکدامن ، خوش خو و خوش رفتار ، نسبت به دوستان خود مهربان ، در مقام دوستی فروتن و در راه حقیقت و محبت پایدار بود. کمتر حرف می زد و بیشتر فکر می کرد ، در معاشرت ، سادگی و متانت را از دست نمی داد . هیچ وقت از فضایل ادبی و اخلاقی خودش سخن نمی گفت.»
همه این صفات باعث شده بود که او نزد دیگران عزیز و ارجمند باشد.
مهمتر از همه این ها ، نکته ای است که از میان اشعارش فهمیده می شود . پروین ، با آن همه شعری که سروده ، در دیوانی با پنج هزار بیت ، فقط یک یا دو جا از خودش حرف زده و درباره خودش شعر سروده و این نشان دهنده فروتنی و اخلاق شایسته اوست.
"نخستین چاپ دیوان اشعار"
پیش از ازدواج ، پدرش با چاپ مجموعه اشعار او مخالف بود و این کار را با توجه به اوضاع و فرهنگ آن روزگار ، درست نمی دانست. او فکر می کرد که دیگران ممکن است چاپ شدن اشعار یک دوشیزه را ، راهی برای یافتن شوهر به حساب آورند!
اما پس از ازدواج پروین و جدائی او از شوهرش ، به این کار رضایت داد. نخستین مجموعه شعر پروین ، حاوی اشعاری بود که او تا پیش از 30 سالگی سروده بود و بیش از صد و پنجاه قصیده ، قطعه ، غزل و مثنوی را شامل می شد.
مردم استقبال فراوانی از اشعار او کردند ، به گونه ای که دیوان او در مدتی کوتاه پس از چاپ ، دست به دست میان مردم می چرخید و بسیاری باور نمی کردند که آنها را یک زن سروده است ، استادان معروف آن زمان ، مانند دهخدا و علامهء قزوینی ، هر کدام مقاله هایی درباره اشعار او نوشتند و شعر و هنرش را ستودند.
" کتابداری"
پروین مدتی کتابدار کتابخانه دانشسرای عالی تهران (دانشگاه تربیت معلم کنونی) بود . کتابداری ساکت و محجوب که بسیاری از مراجعه کنندگان به کتابخانه نمی دانستند او همان شاعر بزرگ است . پس از چاپ دیوانش وزارت فرهنگ نیز از او تقدیر کرد.
" دعوت دربار و مدال درجه سه"
معمولا رسم است که دولت ، دانشمندان و بزرگان علم و ادب را طی برگزاری مراسمی خاص ، مورد ستایش و احترام قرار می دهد . در چنین مراسمی وزیر یا مقامی بالاتر ، مدالی را که نشانه سپاس ، احترام و قدردانی دولت از خدمات علمی و فرهنگی فرد مورد نظر است ، به او اهدا می کند ، وزارت فرهنگ در سال 1315 مدال درجه سه لیاقت را به پروین اعتصامی اهدا کرد ولی او این مدال را قبول نکرد.
گفته شده که حتی پیشنهاد رضا خان را که از او برای ورود به دربار و تدریس به ملکه و ولیعهد وقت دعوت کرده بود ، نپذیرفت ، روحیه و اعتقادات پروین به گونه ای بود که به خود اجازه نمی داد در چنین مکان هایی حاضر شود . او ترجیح می داد در تنهایی و سکوت شخصی اش به مطالعه بپردازد.
او که در 15 سالگی درباره ستمگران و ثروتمندان به سرودن شعر پرداخته ، چگونه می تواند به محیط اشرافی دربار قدم بگذارد و در خدمت آنها باشد ؟
او که انسانی آماده ، دارای شعوری خلاق و همواره درگیر در مسائل اجتماعی بود به این نشان ها و دعوت ها فریفته نمی شد.
در این جا یکی از اشعار پروین در مذمت اغنیای ستمگر را می خوانید :
برزگری پند به فرزند داد، کای پسر
این پیشه پس از من تو راست
مدت ما جمله به محنت گذشت
نوبت خون خوردن و رنج شماست
هر چه کنی نخست همان بدروی
کار بد و نیک ، چو کوه و صداست
گفت چنین ، کای پدر نیک رای
صاعقه ی ما ستم اغنیاست
پیشه آنان ، همه آرام و خواب
قسمت ما ، درد و غم و ابتلاست
ما فقرا ، از همه بیگانه ایم
مرد غنی ، با همه کس آشناست
خوابگه آن را که سمور و خزست
کی غم سرمای زمستان ماست
تیره دلان را چه غم از تیرگیست
بی خبران را چه خبر از خداست
" دوران بیماری و مرگ پروین"
پروین اعتصامی ، پس از کسب افتخارات فراوان و درست در زمانی که برادرش ابوالفتح اعتصامی - دیوانش را برای چاپ دوم آن حاضر می کرد ، ناگهان در روز سوم فروردین 1320 بستری شد پزشک معالج او ، بیماری اش را حصبه تشخیص داده بود ، اما در مداوای او کوتاهی کرد و متاسفانه زمان درمان او گذشت و شبی حال او بسیار بد شد و در بستر مرگ افتاد.
نیمه شب شانزدهم فروردین 1320 پزشک خانوادگی اش را چندین بار به بالین او خواندند و حتی کالسکه آماده ای به در خانه اش فرستادند ، ولی او نیامد و . پروین در آغوش مادرش چشم از جهان فرو بست .
پیکر پاک او را در آرامگاه خانوادگی اش در شهر قم و کنار مزار پدرش در جوار خانم حضرت معصومه (س) به خاک سپردند . پس از مرگش قطعه شعری از او یافتند که معلوم نیست در چه زمانی برای سنگ مزار خود سروده بود . این قطعه را بر سنگ مزارش نقش کردند ، آنچنانکه یاد و خاطره اش در دل مردم نقش بسته است . گزیده ای از این شعر در ذیل آمده است :
این که خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آن همه گفتار امروز سائل فاتحه و یاسین است
آدمی هر چه توانگر باشد چون بدین نقطه رسد مسکین است
نظرات ادبیان درباره پروین اعتصامی
«ابوالفتح اعتصامی»:
از ابتدا طفلی ساعی و متفکر بود. به قول خانم محصص«کمتر سخن می گفت و بیشتر فکر می کرد». به ندرت در جرگه ی سایر اطفال وارد می شد. غالبأ تنها به سر می برد. گویی ساختمانی سوای ساختمان دیگران داشت. در مجالس درس و بحث، همیشه از سایرین پیش بود. از کودکی شروع به شعر گفتن کرد. خانه ی پدرش میعادگاه ارباب فضل و دانش بود و «پروین» همواره آنان را با قریحه ی سرشار و استعداد خاق العاده ی خویش دچار حیرت می ساخت...در تمام مدت تحصیل، بهترین شاگرد مدرسه بود...
... «پروین» اگر چه به ندرت می خندید، ولی هیچ گاه محنت زده نبود و درمانده نیز نمی نمود. تنها سانحه ی تلخ ازدواج و طلاق، ان هم برای مدتی بسیار کوتاه، سیمای متین، موّقر و محکم «پروین» را با غباری از گرفتگی پوشاند. این تغییر حال را هم فقط ما اطرافیان «پروین» که همواره با او بودیم و لذا بر جمع وجناتش آشنایی داشتیم، می توانستیم درک کنیم و دریابیم. والّا، او از شکست در ازدواج، ضعف و فتوری به خود راه نداد و باز به همان حالِ کم حرفی و آرامش و وقار ذاتی خویش بازگشت. نه از کمّ و کیف ازدواج با کسی حرف زد و نه از آن باب ابراز تأسف کرد.»
«سعید نفیسی»:
«... پروینی که من دیدم و بارها دیدم بدین گونه بود: قیافه ای بسیار آرام داشت. با تأنی و وقار خاصی جواب می گفت و می نگریست. هیچ گونه شتاب و بی حوصلگی در او ندیدم. چشمانش بیشتر به زیر افکنده بود. یاد ندارم در برابر من خندیده باشد. وقتی که از شعر او، تحسین می کردم با کمال آرامش می پذیرفت. نه وجد و نشاطی می نمود و نه چیزی می گفت. هرگز یک کلمه خودستایی از او نشنیدم و رفتاری که بخواهد اندک نمایش برتری بدهد، از او ندیدم...»
«سرور مهکامه محصص»:
«... این قلب رئوف و مهربان «پروین» بود که نمی گذاشت کوچک ترین تزلزلی در بنیان دوستی صادقانه ی ما به وجود آید. لازم است یادآور شوم که «پروین» مقید به تمام قیود اخلاقی و سنن خانوادگی آن زمان بود و در خانواده ی باتقوا و پرهیزگاری نشو و نما یافته و کاملا تحت توجه و مراقبت والدین خود قرار داشت. مادر «پروین» به من محبتی وافر داشت. وقتی به دیدنم می آمد، یا با مادرش بود که خیلی زیاد «پروین» را دوست داشت، یا با پیرمرد نجیبی که مستخدمشان بود و وقت رفتن نیز او را همراهی می کرد...
... «پروین» به استعمال زینت آلات توجه نداشت. در پوشش، متانت و زیبایی را به حد اعتدال رعایت می کرد. رنگ های آرام در لباس هایش بیشتر به چشم می خورد. نهایت درجه به نظافت مقید بود و از آرایش ظاهری و خود آرایی همواره دوری می کرد....
«میس شولر» که در زمان تحصیل و تدریس «پروین» در مدرسه ی دخترانه ی آمریکایی، رئیس آن مدرسه بوده است:
«...تواضع ذاتی اش به حدی بود که به فراگرفتن هر مطلب و موضوع تازه ای که در دسترس خود می یافت، شوق وافر ابراز می نمود. «پروین» اصولا به همه ی امور عالم اظهار علاقه می کرد و سعی داشت بر همه چیز واقف گردد. آن اوقات، جمعی از دختران مدرسه، هرکدام با دختر دانش آموزی در آمریکا به مکاتبه پرداختند ولی بدان ادامه ندادند. تنها «پروین» این مکاتبه را که گویی بر وسعت دایره ی معلومات وی می افزود، با دوست آمریکایی خود سالیان متمادی ودر واقع تا آخر عمر ادامه داد. از صفات برجسته ی این دختر هنرمند، چیزی که بیش از همه جلب توجه می کرد، صداقت و صراحت او بود. هرگز نزد کسی بیش از آنچه واقعأ او را دوست می داشت، دعوی دوستی نمی نمود و وهیچ گاه خویشتن را صاحب افکار و عقایدی که نداشت، قلمداد نمی کرد. به اصطلاح ایرانی ها، قلب «پروین» مانند آیینه صاف و روشن بود و فقط شخصیت حقیقی او را منعکس می ساخت...»
پروینی که آشنایان و معاصرانش از او بدین شرح سخن گفته اند که «در دوران طفولیت با دیگر کودکان نمی جوشیده است، از کودکی به بعد به ندرت می خندیده است، از هفت، هشت سالگی در جلساتی که پدرش با ادیبان و شاعران زمانه داشته، شرکت می جسته و برای آنان از اشعار خود می خوانده، پروینی که در سالهای بعد، از او به عنوان زنی موقر و سنگین و کم حرف و به دور از هرگونه تظاهر- حتی در مسأله ی کشف حجاب که مورد علاقه اش بوده است- یاد کرده اند و از سوی دیگر پروینی که با شعر فارسی از قرن پنجم تا نهم هجری، یعنی از «ناصرخسرو» تا «جامی» آشنا بوده و دنیا را از چشم آن شاعران می دیده، به سبک آنان شعر می سروده و بسیاری از مضامین آنان را اقتباس می کرده، در حالی که با ادب معاصر فارسی، از جمله «نیما»، «صادق هدایت» و امثال ایشان کاری نداشته است (البته او را در نامه هایش بهتر می توان شناخت)، چگونه می توانسته از هیجده، نوزده سالگی به مبارزه ی بی امان برضد رضاشاه برخاسته و خواب راحت را از چشم شاهنشاه ایران دور کرده باشد؟
به نظر بنده، «محمدعلی اسلامی ندوشن» از سر بصیرت نوشته است که:
«پروین اعتصامی چه به اقتضای روح لطیف و خواهرانه ای که داشت و چه به اقتضای زمان، به سیاست و مسائل جاری نپرداخته. قلمرو شعری او به مکان و زمان و حوادث خاص، محدود نیست. وی رنج و غم مردم بی پناه و محروم را می سراید، به طور عام، در هر روزگار و در هر کجا که باشند...»